راز شجاعت امیر در برابر زورگوها

امیر با کمک معلم و دوستانش یاد گرفت که در برابر زورگویی بچه های بزرگ تر محکم بایستد و نه بگوید.

👶 7 - 10 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/16
داستان راز شجاعت امیر در برابر زورگوها

📖 متن داستان

امیر پسری بازیگوش و شجاع بود، اما همیشه وقتی به حیاط مدرسه می رفت، چند دانش آموز بزرگ تر سعی می کردند توپ یا خوراکی هایش را از او بگیرند. او بارها تسلیم شده بود، چون نمی خواست کتک بخورد. یک روز وقتی به خانه آمد، پدرش متوجه غمگینی او شد و پرسید چه شده است. امیر ماجرا را گفت. پدرش به او آموخت: «زورگوها وقتی می بینند کسی می ترسد، بیشتر ادامه می دهند. اما اگر محکم و آرام نه بگویی و از معلم یا دوستانت کمک بگیری، دیگر جرات نمی کنند.» روز بعد در حیاط مدرسه دوباره بچه های زورگو آمدند، اما این بار امیر توپش را محکم گرفت و گفت: «نه، این توپ مال من است. شما حق ندارید آن را بگیرید. اگر ادامه دهید، به معلم می گویم.» دوستانش هم دور او جمع شدند و از او حمایت کردند. بچه های زورگو وقتی دیدند امیر تنها نیست و شجاعانه حرف می زند، عقب نشینی کردند. از آن روز، امیر فهمید که راز شجاعت در نه گفتن و کمک گرفتن از دیگران است.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی