در نزدیکی ساحل، فانوسی بلند و قدیمی شب ها دریا را روشن می کرد. اما یک شب مه غلیظ و طوفان شدیدی وزید و فانوس خاموش شد. ملوانان ترسیدند که کشتی ها راهشان را گم کنند. در همین زمان، ماهی کوچکی با بدنی درخشان در اعماق آب زندگی می کرد. او همیشه به دلیل نور عجیبش توسط ماهی های دیگر دست کم گرفته می شد و تنها بود.
وقتی فانوس خاموش شد، ماهی درخشان تصمیم گرفت کمک کند. او با شجاعت از اعماق آب بالا آمد و مسیر کشتی ها را روشن کرد. پرندگان دریایی و خرچنگ های ساحلی هم به او کمک کردند تا نورش دیده شود. با تلاش او و دوستان جدیدش، کشتی ها سالم به ساحل رسیدند. فردای آن روز، همه موجودات دریا از او قدردانی کردند و فهمیدند که حتی یک ماهی کوچک هم می تواند قهرمان بزرگی باشد. از آن روز به بعد، ماهی درخشان دیگر تنها نبود و فانوس دریایی هم هر شب با کمک دوستانش پرنورتر می درخشید.