ماجرای شلختگی علی و روز سخت مدرسه

علی پسری شلخته بود که وسایلش را همیشه گم می کرد. یک روز آن قدر گرفتار شلختگی خود شد که نزدیک بود امتحان مهمش را از دست بدهد. او یاد گرفت که نظم داشتن چقدر زندگی را آسان تر می کند.

👶 7 - 12 سال ✍️ جلال اونق 📅 2025/09/17
داستان ماجرای شلختگی علی و روز سخت مدرسه

📖 متن داستان

علی پسری شاد و پرانرژی بود، اما همیشه یک مشکل بزرگ داشت: او خیلی شلخته بود. هر بار که مادرش به او می گفت کیف مدرسه اش را مرتب کند، علی می گفت: «بعداً انجام می دهم!» و همان طور به بازی کردن ادامه می داد.

یک روز صبح که امتحان ریاضی داشت، وقتی بیدار شد تازه فهمید دفتر و مدادش را پیدا نمی کند. همه جای اتاقش پر از کاغذهای مچاله شده و کتاب های روی هم ریخته بود. ساعت داشت به هشت نزدیک می شد و او همچنان دنبال وسایلش می گشت.

مادرش که دید او مضطرب و آشفته است، گفت: «اگر وسایلت را از قبل مرتب کرده بودی، حالا این همه گرفتار نمی شدی.» علی با عجله وسایلش را جمع کرد، اما وقتی به مدرسه رسید، فهمید برگه یادداشت فرمول های مهم را جا گذاشته است. در امتحان، خیلی از سؤال ها را نمی توانست جواب بدهد چون همان برگه کوچک می توانست کمک بزرگی باشد.

وقتی از مدرسه برگشت، خیلی ناراحت بود. مادرش کنارش نشست و گفت: «علی جان، نظم داشتن یعنی اینکه خودت به خودت کمک کنی. اگر تو اتاقت و کیف مدرسه ات مرتب باشد، هیچ وقت چیزی را گم نمی کنی.»

از آن روز به بعد، علی هر شب کیفش را برای فردا آماده می کرد و اتاقش را مرتب نگه می داشت. او فهمید که شلختگی مثل یک مانع بزرگ است که نمی گذارد راحت زندگی کنیم، اما با کمی تلاش می توانیم آن را از بین ببریم.

📱 اپلیکیشن اندروید

📱
🚀 به زودی!

امکان گوش دادن به داستان‌ها در اپلیکیشن اندروید

🎵 گوش دادن آفلاین
📚 کتابخانه شخصی
ذخیره علاقه‌مندی‌ها
🔔 اطلاع‌رسانی جدید
📧 اطلاع‌رسانی