در جنگلی سرسبز و زیبا، حیوانات کوچک و بزرگ در کنار هم زندگی می کردند. یکی از حیوانات، یک خرگوش باهوش به نام «پویا» بود که به تازگی به مدرسه ی جنگل رفته بود و علاقه زیادی به یادگیری ریاضی داشت. او همیشه کتابی در دست داشت و تلاش می کرد که ساعت خواندن را یاد بگیرد.
یک روز، معلم جنگل که یک جغد دانا به نام «حکیم» بود، اعلام کرد که قرار است فردا در مدرسه ی جنگل یک مسابقه ی ریاضی برگزار شود. حکیم گفت: "در این مسابقه، هر حیوان باید هم در حل مسائل ریاضی و هم در خواندن ساعت مهارت نشان دهد. هر کسی که بتواند مسائل را سریع و درست حل کند و ساعت ها را به درستی بخواند، برنده خواهد شد."
این خبر به سرعت در میان حیوانات پخش شد و همه با هیجان شروع به تمرین کردند. پویا هم تصمیم گرفت که به بهترین نحو آماده شود، اما با یک مشکل مواجه بود: او هنوز نمی توانست ساعت ها را به درستی بخواند.
خرگوش کوچک پیش دوستانش، لاک پشتی به نام «توکا» و سنجابی به نام «تیله»، رفت و گفت: "دوستان عزیز، من در حل مسائل ریاضی مهارت دارم، اما هنوز نمی توانم ساعت ها را خوب بخوانم. آیا می توانید به من کمک کنید؟"
توکا با خنده گفت: "من همیشه به زمان اهمیت می دهم، چون خیلی آرام حرکت می کنم و باید همیشه برنامه ریزی کنم. بیا با هم تمرین کنیم."
سنجاب هم گفت: "من عاشق بازی با عقربه های ساعت هستم! هر روز از درخت بالا می روم و وقتی خورشید در آسمان حرکت می کند، یاد می گیرم که زمان چه ساعتی است."
پویا با خوشحالی گفت: "بسیار عالی! با کمک شما، حتما می توانم برنده مسابقه شوم!"
دوستانش به او یاد دادند که چگونه عقربه های ساعت را بخواند. توکا با صدای آرامش توضیح داد: "عقربه کوچک نشان دهنده ساعت است و عقربه بزرگ دقیقه ها را نشان می دهد. هر بار که عقربه بزرگ یک دور کامل می زند، یک ساعت می گذرد."
تیله هم با شوق گفت: "ببین، وقتی عقربه بزرگ روی 12 است، یعنی دقیقاً ساعت کامل است. وقتی روی 6 باشد، یعنی نیم ساعت گذشته است. اگر روی 3 باشد، یعنی ربع ساعت و اگر روی 9 باشد، یعنی سه ربع."
پویا که بسیار تیزهوش بود، همه این نکات را به خوبی یاد گرفت. روز بعد، همه حیوانات در مدرسه جمع شدند و حکیم مسابقه را شروع کرد. اولین سؤال درباره یک مسئله ریاضی بود: "اگر توکا 5 برگ پیدا کند و تیله 3 برگ، مجموعاً چند برگ خواهند داشت؟"
پویا بلافاصله دستش را بالا برد و گفت: "مجموعاً 8 برگ!"
حکیم با لبخند گفت: "درست است، آفرین!"
سپس نوبت به ساعت خواندن رسید. حکیم یک ساعت بزرگ را به حیوانات نشان داد و پرسید: "این ساعت چه زمانی را نشان می دهد؟"
عقربه کوچک روی عدد 7 و عقربه بزرگ روی عدد 12 بود. پویا با اطمینان گفت: "این ساعت 7:00 صبح را نشان می دهد!"
حکیم دوباره لبخند زد و گفت: "آفرین، پویا! تو خیلی خوب تمرین کرده ای."
مسابقه ادامه پیدا کرد و پویا با تلاش و دانش خودش توانست در هر دو بخش، هم ریاضی و هم ساعت خوانی، بهترین عملکرد را نشان دهد. در پایان، حکیم با افتخار اعلام کرد که پویا برنده مسابقه شده است.
حکیم گفت: "پویا نه تنها در حل مسائل ریاضی مهارت دارد، بلکه به خوبی یاد گرفته که چگونه ساعت را بخواند. این نشان می دهد که با تلاش و همکاری دوستان، هر چیزی ممکن است."
همه حیوانات جنگل با خوشحالی برای پویا دست زدند و او از دوستانش تشکر کرد. پویا یاد گرفت که اگر تلاش کند و از دوستانش کمک بگیرد، می تواند بر هر چالشی غلبه کند.
از آن روز به بعد، هرگاه پویا به ساعت نگاه می کرد، با لبخند به یاد دوستانش می افتاد و می دانست که چقدر یادگیری شیرین است.